لــعل سـلـسـبیــل
به خدا نمی خواستم این طوری بشه ، خیلی دوستش داشتم ، عاشقش بودم ، اونقدر که نتونستم خودمو کنترل کنم و ... یعنی اون این رفتار زشت منو می بخشه ؟ آخه من نابودش کردم ... چیدمش ، بعد اونقدر بوئیدم و بوسیدمش که پژمرده شد . خیلی دوستش داشتم ، خیلی ... گل قشنگ و خوشبو و ناز اما پژمرده ی من ... دختر با حسرت و اشکی که توی چشماش حلقه زده بود ، به گل رز سفید رنگی که توی دستش جا خوش کرده بود ؛ خیره شد ...
نوشته شده در پنج شنبه 86/6/22ساعت
11:42 عصر توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |
Design By : LoxTheme.com |